قــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــدوس

سبوحٌ قدوس ربُ الملائکةِ والروح

قــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــدوس

سبوحٌ قدوس ربُ الملائکةِ والروح


بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ اللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَعَلى آبائِهِ في هذِهِ السّاعَةِ وَفي كُلِّ ساعَةٍ وَلِيّاً وَحافِظاً وَقائِدا ‏وَناصِراً وَدَليلاً وَعَيْناً حَتّى تُسْكِنَهُ أَرْضَك َطَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فيها طَويلاً

فالطالع بینیفال روزانه
قــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــدوس

خداست که شما را از تاریکی ها نجات میدهد و از هر اندوهی می رهاند باز هم به او شرک می اورید«انعام 64»

دنبال کنندگان ۴ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
بایگانی

قالب وبلاگ


قالب وبلاگ | ابزار صلوات شمار تماس با ما

داستان حضرت آدم علیه السلام در قرآن‌کریم

يكشنبه, ۲۷ دی ۱۳۹۴، ۰۷:۴۴ ب.ظ

ادم و حوا وابلیس


آفرینش آدم (علیه السلام)

داستان آفرینش آدم (علیه السلام) با مباحثه‌ی میان پروردگار و فرشتگان آغاز می‌شود. خداوندمتعال می‌فرماید:[زمانی را (به یاد آور) که پروردگارت به فرشتگان گفت: من در زمین جانشینی می‌آفرینم. فرشتگان گفتند: آیا در زمین کسی را به وجود می‌آوری که فساد می کند و تباهی به راه می‌اندازد و خون‌ها می‌ریزد. حال آن‌که ما پیوسته به حمد و ستایش و عبادت و طاعت تو مشغولیم. خداوند گفت: من حقایقی را می‌دانم که شما نمی‌دانید].  (البقره: ۳۰)


آدم (علیه السلام) از چه چیز آفریده شده است؟

قرآن‌کریم ما را از ماده‌ی که آدم (علیه السلام) ازآن آفریده شده است، آگاه می‌سازد و می‌فرماید: [به یاد آور وقتی را که پروردگارت به فرشتگان گفت: من انسانی را از گِل می‌آفرینم]. ( ص : ۷۱ )   و می‌فرماید: [ما انسان را از گِل خشکیده فراهم آمده از گِل تیره شده‌ی گندیده‌ی بیافریدیم] (حجرات: ۲۶) و می‌فرماید: (انسان‌ را از گِل‌ خشکیده‌‌ی سفال‌‌مانند آفریده است).

خداوند‌متعال انسان را  از گِل‌سیاهی بر هیئت انسان آراسته ساخت. آن گِل به اندازه‌ی خشک بود که اگر نوک چیزی بدان بر می‌خورد صدا می‌داد آن ماده‌ را در مراحل متعدد تغیر داد. سپس از روح خود درآن دمید آن‌گاه به صورت انسان دارای گوشت، خون، رگ و استخوان که فکر می‌کند و به اراده‌ی خود حرکت می‌کند، در آمد.

منزلت آدم (علیه السلام)

پس از آن‌که خداوند‌متعال آدم (علیه السلام) را آفرید، اسامی، حقایق، خواص و حکمت اشیا را بدو آموخت تا با این شناخت بر زمین مسلط شود و ازآن و اشیاء موجود درآن به بهترین وجه استفاده ببرد. چنان‌که خداوند می‌فرماید: [و خدا همه‌ نام‌ها (نام‌های‌ همه‌ اشیا و موجودات‌ را بامعانی‌ و اوصاف‌ و افعال‌ آن‌ها) را به‌ آدم‌ آموخت‌. سپس آن‌ها را به فرشتگان عرضه کرد و فرمود: اگر راست می‌گویید اسامی آن‌هارا بر شمارید. فرشتگان گفتند: منزهی تو ما چیزی جز آن‌چه به ما آموخته‌ی نمی‌دانیم  ، تو دانا و حکیم هستی. الله (جل جلاله) فرمود: ای آدم! آنان را از نام های پدیده‌ها آگاه کن سپس آدم ایشان را از اسماء و خواص آن‌ها آگاه کرد. خداوند به فرشتگان فرمود: مگر من به شما نگفتم که من غیب و ( راز ) آسمان‌ها و زمین را می‌دانم و از آن‌چه شما آشکار می‌کنید یا پنهان می‌دارید نیز آگاهم]. (البقره:۳۱-۳۳)

آن وقت خداوند به فرشتگان دستور داد تا برای آدم سجده‌ی احترام و تکریم (نه سجده‌ی عبادت و پرستش) کنند و می‌فرماید: [(ای پیامبر! بیان کن) آن زمان را که پروردگارت به فرشتگان گفت: من از گِل خشکیده‌ی فراهم آمده، از گِل سیاه شده‌ی گندیده‌ی انسانی را می‌آفرینم … آن‌گاه که او را آراسته و پیراسته کردم و از روح متعلق به خود در او دمیدم، در برابرش به سجده افتید]. (حجر: ۲۸-۲۹)
در این آیه الله‌(عزوجل) آدم را به سه احترام اختصاص داده است:

اول: او را به دست خود آفریده است؛

دوم: از روح خود در او دمیده است؛

سوم: به فرشتگان دستور داد تا به عنوان احترام برای او سجده کنند.

سجده فرشتگان و خودداری شیطان ازآن

همه فرشتگان به‌غیر از شیطان در اطاعت از فرمان‌خدا برای آدم به سجده در آمدند؛ ولی شیطان از روی غرور و عناد از سجده کردن برای او امتناع ورزید.  الله (عزوجل) می‌فرماید: [پس فرشتگان جملگی سجده کردند؛ جز ابلیس که تکبر ورزید و از کافران گردید. (خداوند) فرمود: ای ابلیس! چه‌چیزی تو را باز داشت از این‌که سجده کنی برای موجودی که من مستقیما آن‌را به قدرت خود آفریده ام؟ آیا تکبر ورزیده ای؟ یا در واقع از متکبران بوده ای؟ (شیطان ) گفت: من از او بهترم تو مرا از آتش آفریده‌ی و او را از گِل. الله (جل‌جلاله) گفت: از میان آن جماعت (بهشت) بیرون شو؛ چرا که تو مطرود و رانده شده‌ی. نفرین من تا روزجزا به تو خواهد بود]. (ص:۷۳-۷۸)

آدم و ابلیس

بیرون راندن ابلیس از بهشت

ابلیس به سزای تکبر و سر پیچی از سجده بردن برای آدم به حالت ذلت و خواری از بهشت بیرون رانده شد. الله‌متعال می‌فرماید: [(خداوند) به او گفت: پس ازاین (بهشت آسمانی یا زمینی یا از میان فرشتگان و یا ازین منزلت) فرود آی! تو را نرسد که در این مقام تکبر ورزی. تو از زمره خوارانی. (ابلیس) گفت: مرا تا روزی مهلت ده و زنده بدار که ( قیامت نام دارد و مردمان درآن ) بر انگیخته می‌شوند. (خداوند) فرمود: تو از زمره مهلت یافته‌گانی. (ابلیس) گفت: بدان سبب که مرا گم‌راه داشتی من بر سر راه راست تو بر کمین می‌نشینم . آن‌گاه از پیش و رو و ازپشت‌سر و از طرف راست و از طرف چپ (و از هر جهت که بتوانم) به سراغش می‌روم (و منحرف شان می‌کنم؛ تا بدان‌جا) که بیش‌تر از آنان را (مؤمن به خود) و سپاس‌گزار نمی‌یابی. (خداوند) گفت: خوار و حقیر و رانده ازاین جای‌گاه بیرون رو! سو گند می‌خورم دوزخ را از تو و همه کسانی  پر سازم که از تو پیروی می کنند]. (الاعراف: ۱۳-۱۸)

گاهی قرآن عزم و تصمیم ابلیس را در گم‌راه ساختن بشر به جز بندگان صالح و پرهیزگار خداوند به تصویر می‌کشد و می‌فرماید:  زمانی (را یاد آور!) که ما به فرشتگان گفتیم برای آدم سجده کنید! فرشتگان جملگی به سجده در آمدند؛ مگر ابلیس که گفت: آیا برای کسی سجده کنم که او را از گِل آفریده‌ی؟ (من که از آتشم، از او بهترم) سپس گفت: به‌من بگو این همان کسی است که او را بر من ترجیح داده و گرامی داشته‌ی اگر مرا تا روز قیامت زنده بداری همه‌گی فرزندان او را مگر اندکی را با (گم‌راهی) نابود می‌گردانم. خداوند فرمود: برو! (تا روزقیامت برای تو مهلت دادم) دوزخ سزای شما و کسانی از ایشان است که از تو پیروی می‌کنند، سزایی است فراوان و نقصان‌ناپذیر. هرکس را که می‌توانی با ندای دعوت به معصیت خود گم‌راه  و خوار گردان و لشکر سواره و پیاده خودرا بر سرشان بشوران و بتازان و در اموال آنان (با تشویق برای کسب آن از طریق حرام) و در اولاد ایشان (با گول‌زدن اولیاء و رهنمود فرزندان‌شان به کفر و فساد) شرکت جوی و آنان را وعده بده و (بفریب)،  وعده‌ی شیطان به کافران جز نیرنگ و فریب نیست. بی‌گمان تو سلطه‌ی بر بندگان (مخلص و مؤمن) نخواهی داشت. و همین کافی است که پروردگارت حافظ و پیشتیبان (ازین چنین بندگان) است. (اسراء:۶۱-۶۵)

آفرینش حوا

خداوندمتعال به آدم (علیه السلام) دستور داد با هم‌سرش در بهشت اقامت کنند البته علماء در باره‌ی زمانی که حوا در آن آفریده شده است، اختلاف دارند. بعضی می‌گویند: هنگامی که خداوند، ابلیس را از بهشت بیرون راند و آدم (علیه السلام) را در آن‌جا اسکان داد، آدم (علیه السلام) به تنهایی در بهشت باقی ماند و کسی با او نبود با او انس والفت بگیرد. آن‌گاه خداوندمتعال او را به خواب انداخت و یکی از قبرغه های طرف چپ او را برداشت و گوشتی به جای آن قرار داد و حوا را ازآن آفرید. آدم (علیه السلام) وقتی بیدار شد دید زنی در کنارش می‌باشد پرسید: تو کیستی؟ گفت: زنم. آدم (علیه السلام)  گفت: برای چه آفریده شدی؟ حوا گفت: تا تو در کنار من راحت و آرام باشی. البته در قرآن اشاره به این قول وجود دارد. خداوند می‌فرماید:[(پروردگار آن کسی است که همه) شما را از یک انسان (آدم) آفرید و سپس هم‌سرش را نیز از او خلق کرد]. (النساء:۱) و می‌فرماید […و هم‌سر او را نیز از او خلق کرد تا در کنارش بیاساید]. (الاعراف:۱۸۹)

فریب خوردن آدم (علیه السلام) از ابلیس

هنگام که خداوند آدم (علیه السلام) و هم‌سرش را در بهشت اسکان داد به آنان اجازه داد تا از هر نعمتی استفاده کنند و از هر میوه‌ی که درآن است بخورند و هیچ نعمتی را از ایشان منع نکرد، جز میوه‌ی یک درخت را خداوند می‌فرماید: [ای آدم! تو و هم‌سرت در بهشت ساکن شوید و در هر جا که خواستید (بگردید و از نعمت‌های آن) بخورید؛ ولی به این درخت نزدیک نشوید که (اگر چنین کنید) از زمره‌ی ستم‌کاران خواهید شد. سپس ابلیس آنان را وسوسه کرد تا (مخالفت با فرمان خدا را در نظر شان بیاراید و لباس‌های‌شان را از تن شان بدر آورد و برهنه و عریان‌شان سازد) و عورت نهان از دیده آنان را بدیشان بنماید و گفت: پروردگارتان شما را از این درخت منع نکرده است؛ مگر بدان خاطر که (اگر ازین درخت بخورید) دو فرشته می‌شوید و یا این‌که از زمره جاویدانان خواهید شد… برای آنان بارها سوگند خورد که من خیرخواه شما هستم]. (الاعراف:۱۹-۲۱)

اشتباه آدم (علیه السلام)

آدم (علیه السلام) و حوا فراموش کرده بودند که شیطان دشمن آنان است و ایشان در شبکه‌ی آزمایش قرار گرفته اند. با فریب شیطان از میوه‌ی آن درخت خوردند؛ اما همین‌که مزه‌ی آن را چشیدند لباس‌های شان از تن‌شان به درآمد و شرم‌گاه های شان ظاهر شد، که قبلا هیچ ‌یک از آن‌ها شرم‌گاه دیگری را نمی‌دید. از شدت شرم و حیاء شروع به جمع کردن بعضی از برگ‌های درختان کردند تا عورت‌های خود را بدان‌ها بپوشانند. پروردگارشان با توبیخ ایشان بر گناه‌ شان، آنان را صدا زد: مگر من شما را از خوردن میوه‌ی این درخت منع نکرده بودم و به شما خبر نداده بودم که شیطان دشمن آشکار تان می‌باشد؟.

آدم (علیه السلام) و حوا از بزرگی گناه و نافرمانی خود دستور پروردگار آگاه شدند و به شدت پشیمان گردیدند. با تضرع و زاری به سوی پروردگار خود روی آوردند و گفتند: پروردگارا! ما بواسطه نافرمانی و مخالفت از امر تو به نفس خود ظلم کرده ایم. ما را مورد عفو و گذشت و رحمت خود قرار بده. اگر به فضل و بزرگواری خود از گناه ما گذشت نکنی، از زمره خسارت‌مندان و زیان‌کاران  خواهیم بود.

عفو و گذشت از آدم و بیرون آمدن او از بهشت

خداوند عزوجل توبه آدم (علیه السلام) را پذیرفت و می‌فرماید:[سپس‌ آدم از پروردگارش‌ کلماتی‌ را دریافت‌ نمود ( و با گفتن آن‌ها به توبه و عذرخواهی روی آورد) خداوند توبه او را پذیرفت. همانا خداوند بس توبه پذیر و مهربان است] .(البقره :۳۷ )
ولی خداوند‌متعال آدم (علیه السلام)و حوا را از بهشت به زمین فرود آورد، به آنان خبر داد که بعدا میان فرزندان شان عداوت و دشمنی بعضی با بعضی دیگر وجود خواهد داشت آنان در زمین اقامت می‌کنند . به تعمیرات و آبادانی آن می‌پردازند و به طور موقت از نعمت‌های آن بهره‌مند می‌شوند . تا این‌که مدتی که برای شان تعین شده به پایان می‌رسد و اجل‌شان فرا می‌رسد و خداوند آنان را به هدایت و رهنمایی و ارشاد خود یاری می‌رساند. هرکس از هدایت او پیروی کند هرگز در دنیا گم‌راه نخواهد شد و بدبخت و شقی نمی‌گردد .

پند ها و اندرزها از داستان حضرت آدم (علیه السلام)

اسلام، یعنی اطاعت مطلق و بی‌چون و چرا از خداوند:

خداوند، فرشتگان را دستور داد تا به آدم سجده کنند؛ پس فرشتگان به خاطر اطاعت از پروردگارشان بدون تردید و اعتراض، برای آدم سجده سلام و احترام به جای آوردند، با اینکه آنها در ملأ اعلی پیوسته در حال تسبیح و عبادت خدا به سر می‌بردند (و نزد او از مقام والایی برخوردار بودند) ولی هنگامی که به آنها دستور داده شد که آدم را سجده کنند، بی‌درنگ انجام وظیفه کردند؛ زیرا اسلام یعنی تسلیم محض در برابر دستورات.

احترام و تکریم انسان:

یکی از ایراد هایی که در اسلام وارد آورده اند، این است که می‌گوبند: اسلام چندان احترامی برای انسان قائل نشده و مقام و منزلت واقعی به او نه بخشیده است .
این ایرادیست که مستشرق اتریشی بنام “گردنپام” در کتاب خود تمدن‌اسلام وارد کرده است و می‌گوید: اسلام از ابتدا جز به میزانی بسیار ناچیز، ارزشی برای انسان در نظر نگرفته است. قرآن تلاش می‌کند تا او را قانع کند که ماده‌ی از آن ساخته شده خوار و بی‌ارزش است .

اما کسی که به دقت به این ایراد بنگرد می‌بیند که داستان آدم (علیه السلام) در قرآن از اول تا آخر این گمان را مردود می‌سازد. قرآن‌کریم انسان را به چنان منزلت و جای‌گاه انسانی و ارزش حقیقی می‌رساند که هیچ مکتب و فلسفه یا دین و مذهبی تا به حال نتوانسته او را به آن رساند؛ اما این گمان که قرآن در تلاش قانع کردن انسان به بی‌ارزش دانستن ماده اصلی او است اتهام محض می‌باشد، کسی‌که به دقت به قرآن بنگرد، می‌بیند قرآن ضعف و ناتوانی انسان را به او یادآوری می‌کند و توجه او را به این حقیقت جلب می‌نماید که او از خاک یا گِل یا نطفه آفریده شده است. این موضوعی است که علم نیزآن‌را تایید می‌نماید. این یادآوری به این خاطر است تا سرکشی و غرور او را کنترول کند تا مبادا از حد واقعی خود تجاوز کند. به آفریدگار خود کفر ورزد و بر اطرافیان خود تکبر نشان دهد. ( و بدین منظور نیست که انسان موجودی خوار و بی‌ارزش است ).

خداوند‌متعال در داستان آدم (علیه السلام) به ما خبر می‌دهد که او را به خاطر خلافت و جانشینی خود در زمین آفریده است؛ تا اراضی اموات را زنده کند و امکانات آن ‌را به کار گیرد و در نو آوری و پیش‌رفت و ترقی در آن به آخرین مرحله ممکن برسد و می‌فرماید : [به یاد آور هنگامی را که پروردگارت به فرشتگان گفت: من می‌خواهم در زمین خلیفه و جانشین قراردهم ].( البقره : ۲۹ )
و خطاب به همه انسان‌ها می‌فرماید:[خداوند ذاتی است که تمام آن‌چه را در زمین است به خاطر شما آفریده است ].( البقره:۲۹) خداوند متعال تمام وسایل پیشرفت و ترقی را برایش آفرید و اسرار و رموز و اسماء جملگی (اشیاء) را بدو آموخت  یعنی خداوندمتعال قدرت و استعداد دست‌یابی به نعمت‌ها و وسایل شناخت حقیقت و کنه اشیاء و علوم مورد نیاز را در سرشت و فطرت آدم (علیه السلام) به ودیعه گذاشت. آن‌گاه که قرآن تصویر دیگری از تکریم و احترام از آدم (علیه السلام) به ما نشان می‌دهد و به فرشتگان دستور می‌دهد که به عنوان تعظیم و احترام به شیوه سجده بر او سلام کنند و به او ارج نهند و می‌فرماید:[هرگاه که او را آراسته و آماده  کردم و از روح خود در او دمیدم، برای او به سجده در آیید]. ( حجر : ۲۹ )

مطابق نص قرآن هرگاه احترامی برای آدم (علیه السلام) قرار داده شود، نسل او هم مشمول این احترام می‌باشند و می‌فرماید:[به حقیقت بنی‌آدم را بر اکثر مخلوقات ارزش و احترام بخشیده ایم و آنان را بر زمین و دریا مسلط و سوار کردیم روزی و غذای آنان را از مواد خوب و پاکیزه تعین نموده ایم و ایشان را بر اکثر مخلوقات خود فضیلت و برتری بزرگ بخشیده ایم ]. (الاسراء : ۷۰ ) این آیه برای تمام افراد انسانی ارزش و احترام قائل می‌شود. چون با لفظ بنی‌آدم موضوع را بیان می‌کند پس شامل تمام افراد بشر می‌شود و فرقی در بین هیچ قوم و نژاد قرار نمی‌دهد.
به این قسمت از آیه توجه نمایید (و آنان را بر زمین و دریا مسلط و سوار کردیم) این تصویری است از این‌که انسان مظهر والایی و وارستگی است. به هر جا که وارد شود، مورد احترام و خدمت قرار می‌گیرد. همه امکانات در اختیار اوست زمین و دریا را در اختیار او قرار داده وسایلی را برای او مسخر کرده که در زمین و دریا بر آن‌ها سوار می‌شود البته در گذشته بعضی از حیوانات و کشتی های کوچک برای حمل و نقل استفاده می‌شد؛ اما امروزه می‌دانیم که این حمل و نقل به شیوه‌ی بسیار گسترده‌تر انجام می‌گیرد. خداوند به انسان الهام و استعداد و امکانات بخشیده است تا به اختراع انواع هو‌اپیما ها، قطارها، ماشین‌ها و کشتی‌ها بپردازد.
باز در این قسمت آیه‌ی (کردیم روزی و غذای آنان را از مواد خوب و پاکیزه تعین نموده ایم) که چگونه برتری و بلندی سطح غذا و نوشیدنی انسان را به تصویر می‌کشاند و یا این قسمت (و ایشان‌را بر اکثر مخلوقات خود فضیلت و برتری بزرگ بخشیده ایم) اعلام می‌دارد که همه انسان‌ها دارای فضیلت و ارزش بر اکثر مخلوقات می باشند .

این است احترام و ارزش انسان از نظر اسلام که هر گز قابل مقایسه با نظریات بد بینانه‌ی که از دیگاه بعضی از و فلسفه های حدید به انسان می‌نگرند، او را بد بخت ترین و سرگشته ترین مخلوقات می‌بینند. سارتر عقیده دارد انسان حشره‌ی بی‌ارزش یا کرمی کثیف که در زباله‌دانی حیات بسر می‌برد، چیزی دیگری نیست. با نیچه می‌گوید: انسان جز بوزینه‌ی نیست که خداوند او را آفریده تا در حیات ابدی و طولانی خسته کننده‌ی که به او داده او را بازیچه دست خود قرار دهد.

سرانجام بد تکبر

از داستان آدم (علیه السلام) درس  را می‌آموزیم که از کبر و غرور دوری کنیم. چرا که خداوند نتیجه و عاقبت شوم آن‌را برای مان روشن کرده است.

شیطان وقتی که تکبر کرد و در برابر دستور خدا تسلیم نشد خداوند او را به ذلت و خواری و بی حرمتی دچار نمود و خطاب به او فرمود: [خداوند فرمود: پس ازین (بهشت یا از میان فرشتگان و یا ازین منزلت ) فرود آی ! تو را نرسد که در این مقام تکبر ورزی  تو از زمره‌خوارانی ]. ( الاعراف : ۱۳)

در این باره پیامبر (صلی الله‌علیه‌وسلیم) می‌فرماید: هرکس به خاطر خدا و در برابر دستورات خداوند فروتنی و تواضع کند، خداوندمتعال او را محترم و سر بلند می‌کند و کسی که تکبر و غرور به خرچ دهد، خداوند  او را خوار و بی‌احترام می‌سازد.
رسول الله صلی الله علیه وسلم در توضیح معنی کبر می فرماید : ( الکبر بطر الحق وغمط الناس)
کبر قبول نکردن حق و کوچک شمردن و بی ارزش دانستن مردمان است.
با این توضیح پیامبر (صلی الله‌علیه‌وسلم) معلوم می‌شود که کبر همان خودخواهی و خودبزرگ‌بینی است. کسی که دارای آن باشد خود را شبیه خداوند می‌پندارد. تسلیم هیچ حقی نمی‌شود و گوش شنوا به کسی ندارد؛ زیرا که به گمان خود نمی خواهد از دیگران پیروی کند. چنین اشخاص بر زیر دستان خود طغیان‌گر و ظالم خواهد بود. احترامی برای آنان قائل نمی‌شود و فایده و منفعتی بدیشان نمی‌رساند به همین خاطر است که سر انجام و عاقبت کبر در قرآن بسیار خطرناک توصیف شده است؛ چون انسان متکبر مورد خشم و نفرت پروردگار می‌باشد.
خداوند می‌فرماید:[ خداوند انسان‌های متکبر را دوست ندارد].( النحل :۲۳)
کبر باعث عذاب و مجازات بسیار شدید و بیرون شدن از زمره‌ی مؤمنان به سوی افراد منفور و ملعون است. به همین جهت است که خداوند به ابلیس متکبر می‌فرماید:[ از آن‌جا خارج شو! همانا تو منفور هستی و لعنت و خشم من بر تو است تا روز قیامت].  (حجر:۳۴-۳۵)

انسان سرشتاً بر خطا و نسیان آفریده شده است

انسان در معرض نسیان است چون او ضعیف خلق گردیده و مخالفت آدم با امر خدا نیز ریشه در این ضعف داشت آن‌جا که به دعوت ابلیس‌لعین جواب لبیک داد و امر خدا را فراموش کرد.

باید انسان مسلمان از رحمت خدا مأیوس نگردد

اگر انسان  دچار خطا شد از عفو او ناامید نشود خداوند به ما یاد داده چگونه از گناه و لغزش توبه کنیم و خود را از شر و آثار گناه و آلودگی نجات دهیم.

درس و اندرز پرهیز از شر

خداوندمتعال در داستان آدم (علیه السلام) از دشمنی شیطان با فرزندان آدم (علیه السلام) به ما خبر می‌دهد و برای ما روشن می‌سازد که چگونه شیطان آدم (علیه السلام) را فریب داد و او را به خوردن از میوه درختی که از آن نهی شده بود وادار نمود و با دروغ و نیرنگ خود او را دچار بی امری پروردگار کرد که در نتیجه این بی امری آدم (علیه السلام) از بهشت اخراج شد. دشمنی شیطان با آدم (علیه‌السلام) از آن زمان تا به امروز حتا برای یک لحظه هم قطع نشده است و این عداوت را نسبت به فرزندان آدم (علیه السلام) تا روزقیامت ادامه می‌دهد. خداوند می‌فرماید: [ای فرزندان آدم! شیطان شما را نفریبد همان‌گونه (که پدر و مادرتان، آدم و حوا را فریب داد و ) آنان را از بهشت بیرون ساخت].( الاعراف :۲۷ )
و درجای دیگر می‌فرماید:[در حقیقت‌، شیطان‌ دشمن‌ شماست‌، شما نیز او را دشمن‌ گیرید، جز این‌ نیست‌ که‌ او حزب‌ خود را دعوت‌ می‌کند تا از اهل‌دوزخ‌ باشند].(فاطر : ۶).

علم‌غیب مختص به الله است

انسان بر اسرار و مغیبات علم ندارد و به غیر از الله عزوجل هیچ‌کسی غیب را نمی‌داند .

طبیعت ابلیس و شیاطین

ابلیس پدر شیاطین است و اصل اول همه آنان است. ابلیس و نسلش همان متمردان و خارج‌شدگان از فرمان‌الهی میان عالم‌جن هستند. خداوندمتعال می‌فرماید:[مگر ابلیس  (که سجده به آدم نکرد و ) از عالم‌جن بود و از فرمان پروردگارش سرپیچی کرد]. (الکهف:۵۰ )

جن: نوعی از ارواح و موجودات غیبی هستند که دارای عقل و اراده اند. مانند انسان مکلف به انجام خیر و پرهیز از شر و فساد اند؛ ولی از ماده بشری مجردند و با چشم دیده نمی‌شوند و باسایر حواس قابل درک نیستند و با طبیعت  و شکل حقیقی خود دیده نمی‌شوند. خداوندمتعال در باره‌ی ابلیس می‌فرماید:[ شیطان و قبیله‌ی او شما را از جهت می‌بینند که شما آن‌ها را دیده نمی‌توانید]. (الاعراف:۲۷)
جن از آتش آفریده شده است. خداوندمتعال می‌فرماید:[ جان (جن)را از آتش آفریده ایم ].(حجر:۲۷)
ابلیس خطاب به پروردگارش می‌گوید: مرا از آتش آفریده‌ی، جن ها دارای گروه‌ها و طایفه‌های متعدد هستند که بعضی از آن‌ها صالح و نیکوکار و بعضی دیگر گم‌راه کننده می‌باشند خداوند از قول جن ها می‌فرماید: [همانا بعضی از ما صالح و درست‌کارند و بعضی دیگر غیرصالح و نادرستند. ما دارای مذهب متفرقه هستیم ]. ( الجن : ۱۱ )

شیاطین دشمنان انسان هستند: ابلیس و شیاطین‌همراهش، دشمنان انسانند و به تقویت عوامل و انگیزه های فساد و شر و با طل در درون آن‌ها مشغول اند. خداوند می‌فرماید: [از نقشه ها و خواسته های شیطان پیروی نکنید. همانا او دشمن آشکار شما است و تنها به کار های بد و گناهان بسیار آشکار و بزرگ به شما دستور می‌دهد و شما را وا میدارد تا ٱن‌چه را که نمی‌دانید به خداوند نسبت دهید]. (البقره:۱۶۸)

به مقتضای حکمت الهی برهر انسانی، شیطانی گماشته که او را وسوسه می‌کند و کار های ناپسند را در نظر او زیبا جلوه می‌دهد و او را به کار های نادرست تشویق و ترغیب می‌کند. حتا در این مورد پیامبران (علیهم السلام) نیز با انسان‌های عادی فرقی ندارند. خداوندمتعال می‌فرماید: [همان‌گونه که ( این‌ها

در صدد هدایت شان هستی با تو دشمنی می ورزند ) دشمنانی از انسان های متمرد و جنیان سرکش را در بابر هر پیامبری علم کرده ایم . گروهی از آنها سخنان فریبنده بی اساسی را نهانی به گروه دیگری پیام میداده اند تا ایشان را ( به وسوسه های دروغین ) بفریبند ]. (انعام : ۱۱۲ )
از پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وسلم) روایت شده است که فرمود: هیچ‌یک از شما نیست؛ مگر این‌که اهریمنی بر او گمارده شده است، گفتند یا رسول الله آیا برای تو هم گمارده شده است؟ فرمود: بلی بر من هم . جز این‌که خداوند مرا یاری داده تا بر آن جن پیروز شدم و او اسلام آورد. پس دیگر جز به نیکی به من دستور نمی‌دهد.

شیاطین منشاء شر و فساد در عالم هستی می‌باشند:

شیاطینند که در روی‌زمین مردم را به شر و فساد فرا می‌خوانند. شیطان است که هر چه نفس‌انسان به آن عشق می‌ورزد و هوا و هوس بدان میل می‌نماید، برای آن آراسته و مزین جلوه می‌دهد. علاقه‌ی جنسی، جاه طلبی، استبداد، ظلم و میل به سرکشی و فساد را در نظر انسان زیبا و مطلوب جلوه می‌دهد. شیطان است که عداوت و بغض و کینه را بین مردم بر می‌انگیزد حتا برادر را دشمن برادر خود می‌سازد و میان آنان جدایی می‌اندازد. میان زن و شوهر و گروه‌ها و جماعت‌ها اختلاف و عداوت بر پا می‌کند. خداوندمتعال می‌فرماید: [ای پیامبر! به بندگانم بگو سخنی ( در گفتار و نوشتار خود ) بگویند که زیباترین سخن‌ها باشد؛ زیرا که شیطان ( به وسیله‌ی سخنان زشت ) میان ایشان فساد و تباهی به راه می‌اندازد].( الاسراء:۵۳)
شیطان به وسیله‌ی کلمات خشن و درشتی که ناآگاهانه از مسلمانان و ایمان‌داران صادر می‌شود، رابطه‌ی آنان را به فساد می‌کشاند و سپس با پاسخ بدی که بدنبال دارد بدتر می‌شود. آن‌گاه محبت و دوستی ایشان به عداوت و اختلاف مبدل می‌گردد. در حالی‌که سخن‌زیبا و خوب، شیطان را دور می‌کند و چون مرهمی است برای دل‌های زخم خورده.
شیطان است که انسان را وسوسه می‌کند تا چنین پندارد که کمک وبخشش به انسان‌های نیازمند باعث کم شدن مال و ثروت می‌شود. به او دستور می‌دهد تا از بخشش و احسان خودداری کند و بر نگهداری مال حریص باشد و از دادن زکات به نیازمندان خودداری کند. خداوند می‌فرماید:[شیطان و عده فقر به شما میدهد ، در حالی که خداوند وعده آمرزش بزرگ خویش و فزونی نعمت می دهد]. (البقره:۲۶۸)

نوشیدن شراب و دست‌زدن به قمار، دو عمل شنیعی هستند که شیطان برای به وسوسه انداختن انسان به شدت بر آن‌ها حریص می‌باشد؛ چرا که این دو عمل نا روا از بدترین عوامل گناه و ایجاد ویرانی و عداوت میان مردم می باشند. و موجب دوری از یاد خداوند می‌گردند. الله‌عزوجل می‌فرماید:[  ای ایمان داران! می‌خوارگی و قماربازی و بتان و تیرها (و سنگ‌ها و اوراقی که برای بخت‌آزمایی به کار می‌برید همه از لحاظ معنوی) پلیدند (و ناشی از تزیین و وسوسه و ) عمل شیطان می‌باشند. پس از ( کار های ) پلید دوری کنید تا این‌که رست‌گار شوید. دشمنان می‌خواهند از طریق می‌خواره‌گی و قماربازی میان شما دشمنی و کینه‌توزی ایجاد کند و شما را از یادخدا و خواندن نماز باز دارد. پس آیا ( از این دو چیز که پلیداند) دست می‌کشید و بس می‌کنید؟ ] ( المائده:۹۱)
تبذیر و ریخت و پاش از صفات شیطان و وسوسه های او می باشد . زیرا که تبذیر باعث کفران و نادیده گرفتن نعمتهای الله می‌باشد. الله (عزوجل) می‌فرماید: [بی‌گمان باز دستان ( تبذیرکننده گان ) دوستان شیاطین اند و شیطان بسیار ناسپاس نعمت‌های پروردگار است]. (الاسرا :۲۷)

فسادجنسی که باعث پدید آمدن مدل‌های شنیعی در لباس پوشیدن که در واقع بی‌لباسی است شده است و به گونه‌ی است که شرم‌گاه‌های زنان و نقطه های حساس و فتنه‌انگیز بدن آنان را آشکار می‌سازد و موجب گسترش فحشا و زنا در میان مردم می‌گردد. جزو القائات و وسوسه های شیطان است، بی گمان فساد اخلاقی که در جهان‌امروزی وجود دارد و تشکیل باش‌گاهای زنان و مردان در آن به عریانی شرکت می‌کنند و کار های شرم‌آوری‌که در بارها و میان گروه‌های هیپی رخ می‌دهد، همه از وسوسه های شیطان نشات گرفته اند که خداوندمتعال قبل از وقوع و انتشار این‌گونه مجالس برای ترویج مفاسداخلاقی که در این عصر پدید آمده اند ما را از وقوع  آن‌ها با خبر ساخته است و می‌فرماید:[ ای آدمی زادان! شیطان شما را نفریبد همان‌گونه که پدر و مادر تان را ( فریفت و ) از جنت بیرونشان کرد و لباس‌شان را از تن شان بیرون انداخت تا عورت‌های‌شان را بدیشان بنماید]. ( الاعراف : ۲۷ )

راهای مبارزه باشیطان

باید توجه داشت که شیطان برانسان مؤمن قدرت و تسلط ندارد  ایمان نور و روشنی است که قلب را منور می‌سازد. وقتی که قلب روشن و منور شد، تمام وسوسه های شیطان محو می‌گردد. الله‌عزوجل می‌فرماید: [ هنگامی که خواستی قرآن بخوانی از وسوسه های شیطان رانده شده به خدا پناه ببر! بی‌گمان شیطان هیچ‌گونه تسلطی بر کسانی که ایمان دارند، ندارد } . ( النحل : ۹۸-۹۹ )

و یا می فرماید [ما شیاطین را تنها اولیاء وسرپرستان کسانی قرار دادیم که ایمان ندارند]. ( الاعراف : ۲۷ )
یکی از وسایلی که اصحاب و یاران بزرگوار پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌وسلم)  برای مبارزه با شیطان، از آن استفاده کردند در گفتگو با دیگران از بهترین کلمات استفاده می‌نمودند، البته به  پیروی از این فرمایش خداوند بود:
[به بندگانم بگو سخنی بگویند که زیباترین سخن‌ها باشد؛ چراکه شیطان (به وسیله‌ی سخن‌های زشت) در میان ایشان فساد و تباهی به راه می‌اندازد و بی‌گمان شیطان، دشمن آشکار انسان بوده است].(اسراء:۵۳)
خداوندمتعال به پیامبر بزرگوارش دستور داد تا مؤمنان را فرمان دهد که بهترین کلمات را در گفتگو با دیگران استفاده نمایند؛ چراکه در صورت استفاده ننمودن از چنین کلماتی، شیطان میان آن‌ها اختلاف و کدورت به وجود می‌آورد؛ یعنی ارتباط آنان را سست و از هم‌گسیخته می‌نماید و جر و بحث و مجادله را میان آن‌ها تحریک می‌نماید تا دشمنی و کینه ایجاد نماید:  ﮌ  ﮍ  ﮎ    ﮏ   ﮐ  ﮑ  ﮒ  «همانا شیطان، دشمن آشکار انسان است». یعنی دشمنی او با انسان، شدید و سرسخت است بنابراین، جز شر و بدی و ایجاد دشمنی میان آنان چیزی نمی‌خواهد. بنابراین، رفتار اصحاب و یاران بزرگوار پیامبر اکرم  صلی الله علیه و سلم  با دیگران با اخلاقی والا و شیوه‌ای زیبا صورت می‌گرفت؛ چرا که بر اساس تعالیم مکتبی پرورش یافته بودند که به آنان دستور می‌داد :
همچنین می‌فرماید: { ادْفَعْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ السَّیِّئَهَ } «با گذشت و خوبیهای اخلاقی، بدی کسی را که با تو بدی می‌نماید، دفع کن» و بدین وسیله دشمنی و نفرت او را به دوستی و محبت تبدیل کن.
و در جایی دیگر می‌فرماید: { رَبِّ أَعُوذُ بِکَ مِنْ هَمَزَاتِ الشَّیَاطِینِ } «پروردگارا از وسوسه‌های شیطان که انسان را به باطل و بدیها و فساد و بازداشتن از حق می‌کشاند؛ به تو پناه می‌برم.»؛ چون در کنار شیطان، هیچ فایده‌ای متصور نیست و شیطان با معروف و نیکیها سر و کاری ندارد.    { وَأَعُوذُ بِکَ رَبِّ أَنْ یَحْضُرُونِ } «پروردگارا به تو پناه می‌برم از اینکه در کاری از کارها یا در چیزی از کارم شیطانها حاضر شوند.» و به خاطر راندن شیطان، شریعت دستور داده است که در آغاز کارها نام خدا برده شود. همچنین خدا می‌فرماید: [نیکی با بدی یکسان نیست (بدی و زشتی دیگران را) با زیباترین طریقه و بهترین شیوه پاسخ بده. نتیجه این کار، آن خواهد شد که کسی که میان تو و میان او دشمنی بوده است، به ناگاه همچون دوست صمیمی گردد. به این خو (و خلق عظیم) نمی‌رسند مگر کسانی که دارای صبر و استقامت باشند و بدان نمی‌رسند مگر کسانی که بهره بزرگی داشته باشند. هر گاه وسوسه‌ای از شیطان متوجه تو گردید، خود را به خداوند بسپار که او بس شنوا و آگاه است ] (فصلت : ۳۴ – ۳۶)
و بعد از اینکه فرمود :  { ادْفَعْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ } «جواب بدی را با نیکی بده.» و { فَإِذَا الَّذِی بَیْنَکَ وَبَیْنَهُ عَدَاوَهٌ کَأَنَّهُ وَلِیٌّ حَمِیمٌ }  «به این خوی و خلق عظیم نمی‌رسند مگر کسانی که دارای صبر و استقامت باشند و بدان نمی‌رسند مگر کسانی که بهره بزرگی داشته باشند.»و این توصیه و سفارش یعنی پاسخ بدی را با نیکی دادن، کار کسانی است که دارای صبر و حوصله باشد؛ زیرا چنین عملی بر نفسها دشوار می‌گذرد و در ادامه فرمود که این را نمی‌پذیرد مگر کسی که دارای بهره فراوانی از سعادت در دنیا و آخرت باشد.
سپس خداوند می‌فرماید: { وَإِمَّا یَنْزَغَنَّکَ مِنَ الشَّیْطَانِ نَزْغٌ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ إِنَّهُ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ } «هر گاه وسوسه‌ای از شیطان متوجه تو گردید، خود را به خداوند بسپار که او بس شنوا و آگاه است.»
یعنی از آنچه شیطان تو را به آن وسوسه می‌نماید که در مقابل کسی که بدی می‌نماید، بدی کنی و از او انتقام بگیری؛ پس از وسوسه‌های شیطان و تحریک و بدی او به خدا پناه ببر؛ چرا که خداوند تو را می‌بیند و به حالت آگاه است.
برنامه‌های قرآن، حقیقت رابطه انسان و شیطان را روشن کرد و راه حل و علاج آن را نیز بیان داشت و راههای نفوذ شیطان برای گمراه کردن انسان را توضیح داد. همچنین قرآن از شیطان در حالی که در دوزخ به سر می‌برد و از کسانی که آنها را گمراه کرده است، اعلام بیزاری می‌کند، سخن به میان آورده است: [ (روزی که قیامت نام دارد) همه در برابر خدا ظاهر و آشکار می‌گردند. ضعیفان به کسانی که خویشتن را (در دنیا) بزرگ می‌پنداشتند می‌گویند : ما پیروان شما بودیم. آیا می‌توانید چیزی از عذاب خدا را از سر ما بردارید؟! می‌گویند: اگر خداوند ما را (به راه رستگاری) رهنمود می‌کرد، ما هم شما را (به راه نجات) رهنمود می‌کردیم. چه بی‌تابی کنیم و چه شکیبایی نماییم، یکسان است و راه نجات و گریزی برای ما نیست و اهریمن هنگامی که کار به پایان رسید می‌گوید : خداوند به شما وعده راستینی داد و من به شما وعده دادم و با شماخلاف وعده کردم و من بر شما تسلطی نداشتم جز اینکه شما را دعوت نمودم و شما هم دعوت را پذیرفتید؛ پس مرا سرزنش مکنید و بلکه خویشتن را سرزنش بکنید. نه من به فریاد شما می‌رسم و نه شما به فریاد من می‌رسید. من امروز از اینکه مرا قبلاً (در دنیا برای خدا) انباز کرده‌اید، تبری می‌جویم؛ بی‌گمان کافران عذاب دردناکی دارند ]   (ابراهیم : ۲۱-۲۲)

همچنان هیچ عاملی  به اندازه ذکر و یاد الله متعال و مراقبت بر آن ، در آشکار و پنهان برای بیرون راندن شیطان از قلب ، قوی و نیرومند نیست . بی گمان ذکر خدا به بصیرت و آگاهی روحی ، تجلی و صفا می بخشد . عشق و علاقه به حق عوامل خیر و نیکی را در نفس تقویت می کند . تمایل به شر و فساد را تضعیف و ناتوان می سازد تاجایی که روزنه امیدی برای شیطان باقی نمی گذارد . خداوند متعال می فرماید : [یعنی انسانهای با تقوا و پرهیز گار و قتی وسوسه ای از شیطان به آنان میرسد تا آنان را به گناه و نا فرمانی خداوند وادار سازد فورا به یاد می آورند که این وسوسه از جانب شیطانی است که دشمن آشکار شان می باشد و می خواهد آنان را به گمراهی بکشاند . آنگاه خشم و عذاب خداوند را به یاد می آورند که برای پیروان شیطان مقرر داشته و ثواب و اجر بزرگ الهی را برای بندگان صالح و مؤمن به خاطر می آورند ] . ( الاعراف : ۲۰۱ )

چون پرهیز گاران دارای صفای قلب وعقل حق بین هستند و به خوبی خیر را از شر و حق را از باطل تشخیص میدهند . آنگاه وسوسه های شیطان را از نفس خود دور می کنند باید به این حقیقت هم اشاره کنیم که شیطان نمی تواند بر انسان مسلط شود مگر هنگامی که انسان از ذکر خدا رویگردان می شود . در این باره الله متعال می فرماید : [یعنی کسی که از ذکر الله غافل شود ، الله جل جلاله شیطانی را به عنوان رفیق  ( و همراه دائمی و مسلط ) براو قرار میدهد ]. ( الزخرف : ۳۶ )

هم چنان توبه و بازگشت به راه خدا ، دور ساختن و تبعید شیطان است  شیطان توانست که آدم (علیه السلام) و حوا را به خوردن از میوه ممنوعه تشویق کند و فریب دهد و آنان را به کاری وادارد که خداوند از آن نهی کرده بود . ولی بعد از آن عوامل وانگیزه های خیر در درون آدم (علیه السلام)و حوا بیدار و بر انگیخته شد . وقتی این انگیزه های مبارک بر وسوسه های شیطان چیره شدند به سوی خدا روی آوردند و با قلب پر از پشیمانی گفتند :[(آدم (علیه السلام) و همسرش دست دعا به سوی خدا بلند کردند و ) گفتند پروردگارا ! ما ( با نا فرمانی از تو ) بر نفس خود ظلم کردیم و اگر ما را نبخشی و بر ما رحم نکنی از زمره زیانکاران خواهیم بود ] .(الاعراف : ۲۲-۲۳ )

خداوند توبه و پشیمانی آنان را پذیرفت و دعایشان را مورد استجابت قرارداده و می فرماید :[ سپس‌ آدم از پروردگارش‌ کلماتی‌ را دریافت‌ نمود ( و با گفتن آنها به توبه و عذر خواهی روی آورد) خداوند توبه او را پذیرفت . همانا خداوند بس توبه پذیر و مهربان است (البقره  : ۳۷ )

با توبه و پشیمانی به درگاه پروردگار است که خیر و نیکی بر شر و فساد پیروز می شود وشیطان شکست می خورد و انسان برای قبول هدایت الهی آمادگی پیدا خواهد کرد .

ای انسان مؤمن ! هرگاه لغزش و انحرافی برایت پیش آمد و مرتکب گناهی شدی مایوس و ناامید و سرگشته مشو! از همان راهی که پدرت آدم پیش از تو با پیمودن آن به سوی خدا برگشت ، تو هم به سوی پروردگارت برگرد ! که این راه توبه و بازگشت به سوی الله است و راه از سرگیر زندگی پاکتر وشرافتمندانه تر است و تنها با در پیش گرفتن این راه است که از سلطه شیطان نجات پیدا می کنی و از وسوسه های او محفوظ می مانی .

خلاصه کلام ، در عالم غیب مخلوقی وجود دارد ، مجرد از ماده و نامرئی که شیطان نام دارد با حواس درک نمی شود . بر قلب ما اثر می گذارد  . هنگامی که با نفس ما ارتباط حاصل کند انگیزه های شر وفساد را در آن تقویت می بخشد .

الله عزوجل در قرآن این اثر و اتصال را وسوسه ، نزع و مس می نامد . ما اثر آنرا در نفس خود می یابیم و به خوبی احساس می کنیم ، هرچند منشا آن را هم درک نکنیم . تاثیر شیاطین بر ارواح مانند تاثیر مکروب ها بر اجسام است . مکروبها از هرگونه ضعف جسمی استفاده می کنند ، بی گمان عدم توجه به ضعف جسمی و چاره نکردن آن با وسایل طبی باعث هجوم آوردن مکروبها  به آن و نابودی شخص می شود .

شیاطین نیز همین طوراند . ما می توانیم باتقویت ارواح به ایمان به خدا ، مراقبت و محافظت بر این ایمان و یاد خدا ، راز ونیاز با او ، اخلاص و بندگی تنها برای او و ترک گناهان کبیره و آشکار به صورت ظاهر و پنهان ، از اثر وسوسه شیطان خود را محفوظ بداریم و با انجام کار های خیر و دوری از شر حالت پاکی و خیر خواهی و دوری از باطل را در قلب خود تحکیم ببخشیم در آن هنگام است که نفس را به صورت قلعه نفوذ ناپذیر از جانب شیطان در می آوریم و راه وسوسه و دعوت به فساد  و شر را بر او مسدود می نماییم.

راز و حکمت برحذر داشتن ما از شیطان در قرآن این است که ما برافکار قلبی خود مواظبت و مراقبت داشته باشیم و تمایلات خود را در اختیار گیریم و از آنها غافل نمانیم . همانگونه که بر حفظ سلامت بدن مواظبت می نماییم و همین که نقطه ای از آن مبتلا به دردی گردید فورا از طریق داکتر به معالجه آن می پردازیم ، باید هنگامی که وسوسه از جانب شیطان در قلب ما به وجود می آید ، آنرا باشیوه که الله عزوجل بیان فرموده است از درون خود پاک کنیم . [اگر وسوسه از شیطان به تو رسید ( و در صدد انحراف تو از هدف بر آمد) به الله پناه ببر ! ( و خویشتن را بدو بسپار ! ) او شنوا و دانا است ] . (الاعراف : ۲۰۰ )

و می فرماید : [بگو: پناه‌ می‌برم‌ به‌ پروردگار مردم ، به مالک و حاکم ( واقعی)‌ مردم ، به‌ معبود (به حق ) مردمان از شر وسوسه گری که واپس میرود  ( اگر برای غلبه بر آن به خدا پناهنده شوی ) وسوسه گری که در سینه های مردمان به وسوسه می پردازد ، وسوسه گری که از شیاطین جنی است یا از انسانهای شیطان صفت ].( الناس)

قرآنکریم به صراحت می فرماید که منشا وسوسه تنها از شیاطین جن نیست بلکه انسانهایی هم وجود دارند که در رفتار و گفتار مانند شیاطین هستند شرو فساد را به مردمان وسوسه و تلقین می نمایند. آنان در حزب شیطان عضویت دارند . الله عزوجل می فرماید : [   شیطان بر آنان چیره شده است و یاد خدا را از خاطر ایشان بیرون کرده است آن حزب شیطان اند . آگاه باشید ! قطعا اعضای حزب شیطان زیان بارند  ] . (المجادله : ۱۹ )

داستان قابیل و هابیل

حوّا همسر آدم ؛ برای اولین بار، باردار گشت و بعد از چند ماه یک دوگانه ای پسر و دختر به دنیا آورد و این تولد پدر و مادرشان را بسیار شادمان و خوش‌حال نمود.

نوزاد دختر کم‌کم کمکش می‌نمود و رفته‌رفته، زیبا و دوست‌داشتنی می‌شد. مادر نیز به دو فرزندش مهر می‌ورزید و از آنان نگه‌داری و پرستاری می‌کرد. پدر هم به نوبه‌ی خود با کار کردن روی زمین و در طبیعت نیازمندی‌های خانواده‌ی کوچکش را برآورده می‌ساخت و آنان را از هیچ‌گونه حمایتی محروم نمی‌ساخت.

چیزی نگذشت که «حوّا» برای بار دوم باردار شد و در شکمش آن‌چه را که خداوند مقدر و معین نموده بود، جای گرفت. پس از چند ماه وضع حمل نمود و این بار نیز یک دوگانه ای پسر و دختر به دنیا آمدند. کم‌کم تعداد افراد خانواده زیاد شد و مسئولیت آدم در تلاش و کوشش برای به دست آوردن مخارج زندگی و اداره‌ی امور فرزندان سنگین‌تر شد و بر همین منوال کار و مسئولیت حوّا نیز در نگه‌داری کودکان و مواظبت نمودن از آن‌ها بیشتر شد.

و پسران او قابیل بر روی زمین کار می‌کرد و باغبانی و کشاورزی می‌نمود، کار و تلاش می‌کرد و سپس از میوه‌های آن برداشت می‌نمود و نیازهای خود و خانواده‌اش را از فصلی تا فصل دیگر برآورده می‌ساخت و این چنین بود که کشت و کار و زراعت را آموخت.

هابیل راه دیگری انتخاب کرد. او دید که شیر و پشم و پوست و گوشت چهارپایان به خوبی نیازهای ضروری زندگی خانواده را برآورده می‌سازند. به همین دلیل مشغول چوپانی و نگه‌‌داری از حیوانات شد و در این راه سخت تلاش می‌کرد. حیوانات را به چراگاه می‌برد و از آنان مواظبت می‌کرد. حیوانات زاد و ولد می‌کردند، تعدادشان زیاد می‌شد و فربه و چاق می‌شدند و خانواده از این نعمت‌ها بهره‌مند می‌شد.

قربانی نمودن در راه خدا

چنان‌که گفته شد، قابیل کشاورزی و باغبانی می‌نمود. پس در میان محصولاتش گشت و مقداری از محصولات را که نزدیک بود فاسد شود و ارزش چندانی نداشت، انتخاب کرد و آن را در جای تعیین شده قرار داد، ولی هابیل که کارش نگه‌داری از حیوانات (دامداری) بود، در میان حیواناتش یکی از بهترین آن‌ها را انتخاب کرد و سرش را برید و در محل تعیین‌ شده قرار داد، تا پرندگان و حیوانات وحشی از گوشت آن بخورند.

با دمیده ‌شدن صبحگاهان و طلوع آفتاب مشخص شد که قربانی هابیل (که از روی اخلاص و با رضایت قلبی در راه خدا بخشیده بود) مورد قبول واقع شده و چیزی از آن باقی نمانده است. اما قربانی قابیل که بیش‌تر از خاشاک و مواد پس‌مانده و غیرقابل استفاده از میوه‌ها و محصولات کشاورزی بود، همچنان بر جای خود باقی بوده و مورد پذیرش خداوند متعال قرار نگرفته بود. هابیل به قابیل می گوید : [… خداوند تنها از پرهیزگاران می‌پذیرد ] .

(مائده : ۲۷)

ابلیس (شیطان) تصمیم گرفت که آتش اختلاف و دشمنی را میان دو برادر شعله‌ور سازد. کینه و نفرت را میان فرزندان آدم ایجاد کند. او در این کار استاد است و مهارت زیادی دارد. به همین خاطر از روش‌های گوناگونی بهره می‌گیرد. بلافاصله آتش کینه را در دل قابیل افروخت و ارتباط میان او و خانواده‌اش را زشت جلوه داد (و وانمود می‌‌کرد که هابیل از او ارزش‌مندتر است). قابیل هر روز بیش‌تر از روز گذشته از هابیل متنفر می‌گشت و کینه‌ی او را بیش‌تر در دل می‌پروراند. در نتیجه شیطان به او گفت که برادرش هابیل مانعی است در مقابل او و تا او هست آرزوهایش تحقق نخواهد یافت. ناچار باید او را از سر راه برداشت و از دستش نجات یافت.

قابیل تهدیداتش را نسبت به برادرش آغاز کرد و در این میان ابلیس (شیطان) مرتب با وی سخن می‌گفت و او را راهنمایی می‌کرد.

قابیل به هابیل گفت: تو را خواهم کشت و این کار را با توحتماً انجام خواهم داد. هابیل با مهربانی و آرامش گفت: «خداوند تنها از پرهیزگاران می‌پذیرد».

در این هنگام چهره‌ی قابیل برافروخته شد و چشمانش از شدت خشم و غضب سرخ گشت و گفت: «این کار را حتماً خواهم کرد، یعنی تو را می‌کشم».

هابیل در پاسخ گفت: [ اگر تو برای کشتن من دست دراز کنی، من به سوی تو دست دراز نمی‌کنم تا تو را بکشم. آخر من از خدا (یعنی) پروردگار جهانیان می‌ترسم. من می‌خواهم (تو) با (کوله‌بار) گناه من و گناه خود (در روز رستاخیز به سوی پروردگار) برگردی و از دوزخیان باشی و این سزای (عادلانه‌ی خدا) برای ستم‌کاران است ](مائده : ۲۹-۲۸)

کشتن برادر و پشیمانی بعد از آن

با این حال شیطان به شدت در درون قابیل رخنه کرده و سخت او را فریب داده بود. به طوری که گوش‌هایش از شنیدن حق، کر و چشم‌هایش از دیدن حقیقت، کور شده بود. شیطان آن‌قدر در قابیل نفوذ کرده بود، مثل این بود که در رگ و پوستش نیز نفوذ کرده است و او را به حرکت در می‌آورد.

پس در لحظه‌ای که کسی از آن دو خبر نداشت، ناگهان قابیل به هابیل حمله‌ور شد و بر فرق سرش کوبید و چیزی نگذشت که هابیل در بین دو دستان قابیل جان باخت و جز جثه‌ای بی‌جان، چیزی از او باقی نماند که غرق در خون خود بود. قابیل جسد برادرش را بر زمین نهاد و کمی آن طرف‌تر به او نگاه می‌کرد در حالی‌که از ترس بر خود می‌لرزید و قلبش به شدت می‌تپید. در این لحظه کمی فکر کرد و فهمید که چه گناه بزرگی کرده است و احساس می‌کرد که برادر و پشتیبانش را از دست داده است و به این ترتیب بود که: [… جزو ستم‌کاران شد ] (مائده : ۳۰)

وجدانش او را سرزنش می‌کرد و گرفتار دام اندوه و تأسف‌ شده بود و سرگردان و حیران، تنهای تنها، احساس می‌کرد که هر ذره‌ای از ذرات هستی او را ملامت و سرزنش می‌کنند.

ناتوانی و پشیمانی

سپس قابیل بر صخره‌ای نشست و به فکر فرو رفت. در حالی که اندوه و حزن بر او سنگینی می‌کرد و پاهایش از شدت اندوه و تأسف توان حملش را نداشتند. در این هنگام در حالی‌که جنازه‌ی برادر مقتولش روی دستش مانده بود و نمی‌دانست با آن چه کار کند، زاغی جلوی پایش فرود آمد. در حالی‌که پرنده‌ی مرده‌ای به چنگ و منقار داشت و پرنده‌ی مرده را گوشه‌ای رها ساخت و با چنگال‌ها و منقارش شروع به حفر کردن زمین نمود. پس از حفر چاله‌ای، زاغ مرده را در آن نهاد و خاک را روی آن ریخت و پنهان کرد. سپس پر گشود و در هوا پرواز کرد و ناپدید شد. این زاغ از جانب خداوند فرستاده شده بود تا به قابیل بیاموزد که جثه‌ی برادر مقتولش، را پنهان کند.

آیا پرنده به انسان آموزش می‌دهد؟ هیچ شکی نیست که در این واقعه حکمتی است از جانب خداوند متعال و مفهوم آن این است که کارهای موجودات چه انسان یا حیوان، جماد یا نبات، پرنده و غیره همه به دست خداوند است.

چشمان قابیل از دیدن زاغ و عملش متحیر ماند و به فکر فرو رفت و با اندوه و پشیمانی گفت: [… ای وای بر من آیا من نمی‌توانم مثل این زاغ باشم و جسد برادرم را دفن کنم. پس (سرانجام از ترس رسوایی و بر اثر فشار وجدان، از کرده‌ی خود پشیمان شد) و از زمره‌ی افراد پشیمان شد ] .(مائده : ۳۱)

سپس قابیل برخاست و در حالی‌که از شدت حسرت و پشیمانی و درد و رنج عذاب وجدان پاهایش به سختی او را تحمل می‌کردند، عمل زاغ را تقلید کرده و اقدام به دفن برادر خود نمود.

این چنین بود که اولین خون انسانی در قربان‌گاه شهوت و هواپرستی بر زمین جاری گشت و (به جای اطاعت خدا) از شیطان فرمان‌برداری شد.

در حدیث شریف آمده: «لاَ تُقْتَلُ نَفْسٌ ظُلْمًا إِلاَّ کَانَ عَلَى ابْنِ آدَمَ الأَوَّلِ کِفْلٌ مِنْ دَمِهَا لأَنَّهُ أَوَّلُ مَنْ سَنَّ الْقَتْلَ».  هیچ احدی مظلوم کشته نمی‌شود مگر اینکه قابیل فرزند آدم در آن سهیم است، چون اولین کسی بود که سنت قتل را به میان انسانها آورد.

منابع:

  1. قرآن‌کریم
  2. تفسیر انوار القرآن
  3. صحیح بخاری و صحیح مسلم
  4.  داستان های پیامبران در قرآن مؤلف: عفیف عبدالفتاح طباره، مترجم: ابوبکر حسن زاده
  5. الگوی هدایت (تحلیل وقایع زندگی پیامبر اکرم)، جلد اول، مؤلف : علی محمّد صلّابی، مترجم : هیئت علمی انتشارات حرمین.
  6. قصه‌های قرآنی مؤلف: استاد محمدعلی قطب، مترجم: ماجد احمدیانی
  7. زندگانی پیامبران مؤلف: استاد محمّد شلماشی، مترجم: احمد نوربخش
  8. پیغمبری و پیغمبران در قرآن‌کریم مؤلف: شیخ علی صابونی، مترجم: محمد ملازاده



منبع:وبسایت علمی ،فرهنگی وتحقیقی الاصابه

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی

پشتیبانی

ابزار هدایت به بالای صفحه