قــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــدوس

سبوحٌ قدوس ربُ الملائکةِ والروح

قــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــدوس

سبوحٌ قدوس ربُ الملائکةِ والروح


بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ اللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَعَلى آبائِهِ في هذِهِ السّاعَةِ وَفي كُلِّ ساعَةٍ وَلِيّاً وَحافِظاً وَقائِدا ‏وَناصِراً وَدَليلاً وَعَيْناً حَتّى تُسْكِنَهُ أَرْضَك َطَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فيها طَويلاً

فالطالع بینیفال روزانه
قــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــدوس

خداست که شما را از تاریکی ها نجات میدهد و از هر اندوهی می رهاند باز هم به او شرک می اورید«انعام 64»

دنبال کنندگان ۴ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
بایگانی

قالب وبلاگ


قالب وبلاگ | ابزار صلوات شمار تماس با ما


عنایت حضرت ابوالفضل عبّاس علیه السّلام به بیمار ارمنی:

آقای شیخ علی ابوالحسنی (مُنذِر) از قول مرحوم پدرشان این داستان را نقل نموده اند:

در یکی از بیمارستان های تهران، شخصی ارمنی بستری شد که گرفتار مرضی سخت بود و رنج بیماری او را در شدت و تعب افکنده بود.

نیمه شبی، که با شب تاسوعا مقارن بود، فرد مزبور یکی از پرستاران (به اصطلاح “مسلمان”، اما لااُبالی!) بیمارستان را دید که با یک بطری عرق داخل اتاق وی شده و نزدیک تخت او روی زمین بساط عیش و نوش گسترده است!

شخص ارمنی، در اثر معاشرتی که با جامعۀ اسلامی داشت، نیک می دانست که شراب خواری از دیدگاه اسلام کاری بس زشت و نکوهیده قلمداد می شود و علاوه بر آن، جماعت شیعیان شب و روز تاسوعا را متعلق به یکی از چهره های مقدس مذهبی خویش (حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام) دانسته و بسیار محترم می شمرند و حتی افراد بی بند و بار و سست ایمان نیز در چنین اوقاتی می کوشند از اعمال حرام و ناروا دوری جویند.

از این روی، از کار زشت آن پرستار مسلمان سخت به شگفت آمد و بی اختیار زبان به ملامت گشود و گفت:

“فلانی! من ارمنی هستم و مثل تو مسلمان نیستم که حرمت چنین شبی را بر خود واجب بشمارم. اما تو، مسلمان هستی و این شب، در آیین شما مسلمانان، شبی مقدس تلقّی می شود. آیا شرمت نمی آید که در برابر کسی چون من- که دینی دیگر دارد- مقدّسات مذهبی خویش را زیر پا می گذاری و حرمت این شب را نگه نمی داری؟!”

متأسفانه، این پند صادقانه، به جای آنکه آن “مسلمان شناسنامه ای” را به خود آورَد و به توبه و تـَنـَبُّه وادارد، او را شدیداً خشمگین ساخت و هرچه فحش و فضیحت می دانست، نثار آن بیمار ارمنی کرد! و گفت:

“ساکت شو مردک!... هذیان نگو!... این فضولی ها به تو نیامده است...!”

بیمار ارمنی، که در آتش مرض می سوخت، از اینکه دید به خاطر یک تذکر صادقانه، این چنین مورد توهین و هتاکی قرار گرفت، سخت غمگین و ناراحت شد و دلش شکست و در حالی که قطرات اشک از گوشه های چشمش سرازیر بود، پتو یا شمَد را بر سر کشید و خود را از چشم آن “ننگ مسلمانی” پنهان کرد و ساعتی بعد، خواب بر او مستولی شد...

امّا در خواب، عالَمی بود و اوضاعی!...

آن بیمار ارمنی، در عالَم خواب، به گونه ای شگفت (که مرحوم پدرم آن را توضیح می داد ولی مع الاسف جزئیات آن از خاطرم رفته است) به حضور سالار شهیدان حضرت امام حسین علیه السلام و برادر گرامیش حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام رسید و آن بزرگواران، به پاس دفاع جانانه ای که وی از حرمت تاسوعا و صاحب آن کرده و در این راه توهین ها شنیده بود، او را مورد التفات و عنایتی خاص قرار داده و نوید شِفای از بیماری به وی دادند.

زمانی که بیمار ارمنی از خواب بیدار شد، اثری از رنج و مرض در خود ندید و فردای آن روز نیز دکترها، پس از آزمونی دقیق، گواهی دادند که بیمار به نحوی معجزه آسا بهبود یافته است!

ماجرای پند ارمنی به پرستار مزبور، و پاسخ توهین بار وی، و دل شکستگی ارمنی و تشرّف او در خواب به محضر سالار شهیدان و پرچمدار کربلا و خبر بهبودیش به دست آن بزرگواران، در بیمارستان و محیط اطراف صدا کرد و نقل مجالس و محافل گردید.

از همین روی، پس از مرخص شدن بیمار ارمنی مذکور و انتقال وی به منزل، جمع کثیری از مسلمین محل، دسته جمعی، روانۀ منزل او شدند تا ضمن تبریک شفا، از همت وی در دفاع از ساحت آل الله علیهِمُ السّلام تشکر کنند.

پدرم، به اینجای داستان که رسید، در حالی که اشک از چشم وی و مستمعان می ریخت، با لحنی سوزناک، آخرین پردۀ داستان را، که حاوی “پیام” آن نیز هست، چنین نقل کرد:

زمانی که مردم متدیّن در برابر خانۀ شخص ارمنی اجتماع کردند، او در کنار پنجرۀ طبقه بالا ایستاده بود و از اظهار لطف آن جماعت تشکر می کرد، ولی ناگهان سخنی گفت که انبوه جمعیت را غرق در ضجّه و ناله کرد. او با صدای بلند گفت:

“ما ارمنی ها، اگر دنیامان، چنانکه باید، آباد و روبراه نیست و در زندگی خود، با هزار مشکل روبرو هستیم، عجبی نیست. عجب از شما مسلمان ها و شیعیان است که چنین پیشوایان کریم و بزرگواری دارید؛ ولی در عین حال، در مشکلات خود، دست و پا می زنید؟! ای مسلمانها! چرا شِفای دردهایتان را از این بزرگواران نمی گیرید؟!”

منبع: کتاب چهرۀ درخشان قمر بنی هاشم اباالفضل العباس علیه السلام، علی ربانی خلخالی، نشر مکتب الحسین علیه السّلام، قم: 1375ش، جلد 1، ص 527.


منبع:برادران وخواهران ارمنی وحضرت مسیح ،مریم مقدس به روایت مرحوم علامه مجلسی

نظرات (۱)

۰۷ بهمن ۹۴ ، ۱۵:۲۸ مهدی ابوفاطمه
لایک
احسنت
داستان جالبی بود
استفاده کردم
موفق باشید
پاسخ:
ممنون

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی

پشتیبانی

ابزار هدایت به بالای صفحه